کد مطلب:225174 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

بیان پاره مرائی که در حق برمکیان گفته اند و از مصائب و بلیات ایشان یاد کرده اند
در تاریخ ابن خلكان مسطور است كه این شعر را اشجع سلمی در مرثیه برامكه گفته است :



ولی علی الدنیا بنو برمك

فلو تولی الناس مازادا



كانما ایامهم كلها

كانت لاهل الارض اعیادا



و نیز اشجع سلمی به همین تقریب و سخت نیكو گفته است .



كان ایامهم من حسن بهجتها

مواسم الحج و الاعیاد و الجمع



و صالح بن طریح این شعر را در مرثیه برامكه گوید .



یا بنی برمك و اهالكم

و لا یامكم المقتبله



كانت الدنیا عروسا بكم

و هی الیوم ثكول ارملة



ابن خلكان گوید چون جعفر را بكشتند شعرا در مرثیه او انشاد ابیات كثیره نمودند و این شعر از اشعار رقاشی است كه در حق او گوید و در عقد الفرید از سلیمان اعمی دانسته است .



هدی الخالون عن شجوی و ناموا

و عینی لایلایمها منام



و ماسهری بانی مستهام

اذا سهر المحب المستهام



ولكن الحوادث ارقتنی

فبی ارق اذا هجع النیام



اصبت بسادة كانوا عیونا

بهم نسقی اذا انقطع الغمام



فقلت و فی الفؤاد ضریم نار

و للعبرات من عینی انسجام



علی المعروف و الدنیا جمیعا

و دولة آل برمك السلام



جزعت علیك یا فضل بن یحیی

و من یجزع علیك فلا یلام



هوت بك انجم المعروف فینا

و عز بفقدك القوم اللئام



و ما ظلم الاله اخاك لكن

قضاء كان سببه اجترام





[ صفحه 101]





عقاب خلیفة الرحمن فخر

لمن بالسیف صبحه الحمام



عجبت لمادها فضل بن یحیی

و ما عجبی و قد غضب الامام



جری فی اللیل طائرهم بنحس

و صبح جعفرا منه اصطلام



برین الحادثات له سهامها

فنالته الحوادث و السهام



لیهن الحاسدین بان یحیی

اسیر لایضیم و یستضام



امین الله فی الفضل بن یحیی

رضیعك و الرضیع له ذمام



و قد آلیت فیه بصوم شهر

فان تم الرضا وجب الصیام



بان لا ذقت بعدكم مداما

و موتی ان یفارقنی المدام



و كیف یطیب لی عیش و فضل

اسیر دونه البلد الشآم



و جعفر ثاویا بالجسر ابلت

محاسنه السمائم و القتام



و این قصیده طویله است و ازین پیش نیز ازین قصیده شعری چند مذكور شد ابن اثیر گوید رقاشی و به قولی ابونواس این شعر گوید .



الان استرحنا و استراحت ركابنا

و امسك من یحدی و من كان یحتدی



فقل للمطایا قد امنت من السری

و طی الفیا فی فدفدا بعد فدفد



و قل للمنایا قد ظفرت بجعفر

و لن تظفری من بعده بمسود



و قل للعطایا بعد فضل تعطلی

و قل للرزایا كل یوم تجددی



و دونك سیفا برمكیا مهندا

اصیب بسیف هاشمی مهند



و در طبری مسطور است كه این شعر را رقاشی و به قولی ابونواس در مرثیه جعفر گفته است از آن جمله است :



ان یغدر الزمن الخئون بنا فقد

غدر الزمان به جعفر بن محمد



حتی اذا وضح النهار تكشفت

عن قتل اكرم هالك لم یلحد



و البیض لولا انها مامورة

ما فل حد مهند بمهند



یا آل برمك كم لكم من نائل

و ندی كعد الرمل غیر مصرد



ان الخلیفة لایشك اخوكم

لكنه فی برمك لم یولد





[ صفحه 102]





نازعتموه رضاع اكرم حرة

مخلوقة من جوهر و زبر جد



ملك له كانت ید فیاضة

ابدا تجود بطارف و بمتلد



كانت یدا للجود حتی غلها

قدر فاضحی الجود مغلول الید



و این شعر را سیف بن ابراهیم در حق برامكه گوید .



هوت انجم الجدوی و شلت یدالندی

و غاضت بحور الجود بعد البرامك



هوت انجم كانت لابناء برمك

بها یعرف الحادی طریق المسالك



و این شعر را ابن ابی كریمه در حق ایشان گوید :



كل معیر اعیر مرتبة

بعد فنی برمك علی غرر



صالت علیه من الزمان ید

كان بها صائلا علی البشر



و ابوالعتاهیة در مرثیه جعفر گفته است .



قولا لمن یرتجی الحیاة اما

فی جعفر عبرة و یحیاه



كانا وزیری خلیفة الله

هارون هما ماهما خلیلاه



فذالكم جعفر برمته

فی حالق رآسه و نصفاه



و الشیخ یحیی الوزیر اصبح قد

نحاه عن نفسه و اقصاه



شتت بعد التجمیع شملهم

فاصبحوا فی البلاد قدتاهوا



كذاك من یسخط الاله بما

یرضی به العبد یجزه الله



سبحان من دانت الملوك له

اشهد ان لا اله الا هو



طوبی لمن تاب بعد غرته

فتاب قبل الممات طوباه



مسعودی گوید این شعر را صالح اعرابی گفته است :



لقد خان هذا الدهر ابناء برمك

و ای ملوك لم تخنها دهورها



الم یك یحیی و الی الارض كلها

فاضحی كمن وارته منها قبورها



و این شعر منصور یمنی است در حق ایشان .



اندب بنی برمك لدنیا

تبكی علیهم بكل واد



كانت بهم برهة عروسا

فاضحت الارض فی حداد





[ صفحه 103]



و این شعر را دعبل خزاعی گوید :



الم ترصرف الدهر فی آل برمك

و فی ابن نهیك و القرون التی تخلو



لقد غرسوا غرسا كثیرا لغیرهم

فما وجدوا فی غرسهم لهم اهل



و نیز اشجع در حق ایشان گفته است .



قد سار دهر ببنی برمك

و لم یدع فیهم لنا لقیا



كانوا اولی الخیر و هم اهله

فارتفع الخیر عن الدنیا



مسعودی در مروج الذهب می گوید مدت دولت برامكه و سلطان و ایام نضره حسنه ایشان از هنگام خلافت هارون الرشید تا قتل جعفر برمكی هفده سال و هفت ماه و پانزده روز بود و شعرای روزگار در مراثی ایشان شعرها بگفتند و قصائد سرائیدند از آن جمله این اشعار علی بن ابی معاذ می باشد .



یا ایها المغتر بالدهر

و الدهر ذوصرف و ذوغدر



لا تامن الدهر وصولاته

و كن من الدهر علی حذر



ان كنت ذا جهل بتصریفه

فانظر الی المصلوب بالجسر



فان فیه عبرة فاعتبر

یا ذالحجی و العقل و الفكر



و خذمن الدنیا صفا عیشها

و اجر مع الدهر كما یجری



كان وزیر القائم المرتضی

و ذا الحجا و الفضل و الذكر



و كانت الدنیا باقطارها

الیه فی البر و فی البحر



یشید الملك بآرائه

و كان فیه نافذ الامر



فبینما جعفر فی ملكه

عشیة الجمعة بالقمر [1] .



یطیر فی الدنیا با جناحه

یأمل طول الخلد و العمر



اذ عثر الدهر به عثرة

یا ویلنا من عثرة الدهر



و زلت النعل به زلة

كانت له قاصمة الظهر





[ صفحه 104]





فغودر البائس فی لیلة

السبت قتیلا مطلع الفجر



و أصبح الفضل بن یحیی و قد

احیط بالشیخ و مایدری



و جیی ء بالشیخ و اولاده

یحیی معا فی الغل و الاسر



و البرمكیین و اتباعهم

من كان فی الافاق و المصر



كانما كانوا علی موعد

كموعد الناس الی الحشر



و اصبحوا للناس احدوثة

سبحان ذی السلطان و الامر



حموی [2] در مراصد الاطلاع می نویسد برامكه نسبت به آل برمك وزراء نامدار روزگار محله در بغداد بود و هم قریه ایست كه آنجا را برامكه گویند .

در كتاب اخبار الدول می نویسد كه صاحب كتاب نزهة النفوس نوشته است اخبار برامكه بسیار است و برای هر مورخی شایسته است كه صفات و حالات و مجاری روزگار ایشان را طراز تاریخ خود نماید زیرا كه در خواندن و شنیدن و دانستن آن پنج فائده است : اول اینكه هر شخص بخشنده كریمی چون از جود و كرم ایشان بشنود در بخشش وجود خود می افزاید دوم اینكه چون مردم بخیل بشنوند نفس خود را مكلف به جود می نمایند و كرم بر خود می بندند و تن خود را بحلیه ی جود می آرایند سیم اینكه ادبای روزگار از طرز آداب حسنه ایشان می آموزند و در مقامات مناسبه بكار می بندند چهارم اینكه كسانیكه به دنیای خود و متاع و مراتب و منازل و احتشامات دینویه مغرور می شوند چون آن حال نكبت شدید ایشان را بعد از اقتدار و سلطنت مدت مدید ایشان بنگرند برمكاید ادوار و دهور دانا شوند و از باره ی غرور بزیر آیند پنجم اینكه هر كسی را روز محنتی بعد از عزت و نكبتی بعد از دولت پیش آید و سخت گردد به این جماعت و انقلاب حالات ایشان نگران شود و تا سی جوید و به خداوند پاینده پناهنده گردد .

بنده ی حقیر گوید اگر بر وقایع ایام رشید و حالات او به تمعق بنگرند باز می نماید



[ صفحه 105]



كه هارون الرشید را دانشی همایون و خردی رشید و مغزی نغز نبوده است و اغلب حالات و اطواری كه از وی ظهور می گرفته است ضد آن یك بوده است و بیشتر كارهای او به افراط و تفریط می گذشته است و آنچه در پهنه ی پندار می آورده است و در آن ثبات می ورزیده است ، آن نیز از جاده عقل بیرون بوده است و بطشی شدید و عزمی غیر سدید داشته و حرص و آزا و چندان بوده است كه از برای تحصیل آمال خود از هیچ گونه معصیتی اجتناب نمی جسته است اگر قتل امام و ذریه امام را متضمن می گردیده است بدیهی است آنكس كه مدام بشرب مدام بگذراند و در مهام یك قسمت عمده انام سلطنت داشته دائما هر گونه مطالب و مآرب و حوادث و سوانح یك نیمه جهان در خدمتش معروض گردد و با گروهی جواری مغنیه آن مجلسها بسازد و همه ساله یا اقامت حج كند یا غزو بسپارد حالت قوت متخیله او چه تاب و طاقت خواهد داشت و البته خلل در عقل او راه كند چنانكه در اكرام الناس می نویسد هارون الرشید در پایان روزگار به مرض حرص و طمع گرفتار و قوه ی عاقله اش مستهلك شد و پس از برافكندن برمكیان پریشانیها و بی سامانیها در مملكت روی كرد و كارهای ناكردنی بكرد ، یكی از آنها نشاندن فضل بن ربیع بجای یحیی برمكی بود و با اینكه به میل خود كرد پشیمانی او را در سپرد و گاه بگاه او را دشنامهای صریح می داد و می گفت چنین ناشایسته را بجای چنان شایستگان برگزیدم لاجرم از وزارت او كار ملك و دولت من به پایان آمد این بود كه مأمون چون خلافت یافت اغلب افعال ناسنجیده هارون را آشكارا برانداخت و ازین روی خلافت او استقامت گرفت و خلق بدو معتقد شدند .

معلوم باد كتاب تاریخ اكرام الناس تألیف ضیاء برنی كه منتشر شده است و این بنده به حكایات او اشارت كرده است اولا غالب حكایات او مطابق روایات كتب معتبره است و بعضی را با دیگر روایات اندك مخالفتی است ثانیا بعضی از قدمای مصنفین در كتب خود به كتاب او اشارت و از حكایات او نقل كرده اند مثل صاحب كتاب بحیره كه متجاوز از سیصد سال قبل بوده است دیگر اینكه او خود



[ صفحه 106]



می نویسد كه ابومحمد عبدالله بن محمد كه مترجم اول اخبار برامكه بود بعد از محمد بن حسین بن عمر هروی این ترجمه به این سلاست و روانی ترتیب كرده و از فضلاء بغداد به عبارت عربی جمع كرده است و من آن را به حكم فرمان اعلی به پارسی ترجمه كرده ام البته چون مردم بخیل و ممسك را این گونه اخبار بگوش برسد چون برخلاف طبع ایشان است تنگ نفس گردند و منكر شوند و نیز در همه جهان پوشیده نیست كه پادشاه دین دار سلطان محمود سبكتكین غازی تا چند نازك مزاج و راستی خواه است در جمله ربع مسكون هیچكس را آن زهره نباشد كه از كریمان زمان داستانی به دروغ ترجمه نماید و از نظر اعلی بگذراند تا داستانی به درستی و راستی روی نداده باشد به ترجمه نمی توان رسانید در هر صورت اگر وزرای خردمند هوشیار و سلاطین كامكار و امرای جهان بر این نمونه داستان باستان بگذرند و به چشم دانش بنگرند بسیاری چیزها دریابند كه در گذر روزگار و هنگام كار بكار ایشان آید و بی گمان از خواب خویشتن ستائی و بی خبری و ستم رانی بیدار شوند و برو خامت عاقبت بیندیشند و از نتایج افعال نیك و بدو ظلم و عدل بیشتر آگاهی گیرند و بندگان خدای را در حضرت خدای عزیز دانند و عزیز بدارند و پاداش هر كاری را البته در مكمن غیبت آماده بدانند و از آنچه سزای نیكو نبخشد بر كنار شوند و نام نیك و فرجام نیكو را بر همه چیز ترجیح دهند و تا ممكن باشد ارذال ناس را با ابدال برابر ندانند و پست ا بر بلند و نادان را بر دانا و ظلمت را بر نور ترجیح ندهند و در فیصل امور از عجلت و شتاب بپرهیزند و به عقل و حزم كار فرمایند دتا هر دو جهان را بخوبی و خوش بختی در سپارند و از میوه كامكاری و نامداری برخورداری گیرند اگر چه این فصل كه به احوال برمكیان اختصاص گرفت مفصل و مطول باشد لكن برای جامعیت احوال این جماعت و تبصره و عبرت آیندگان و دستور كارفرمایان مضایقت نرفت و العلم عندالله .



[ صفحه 107]




[1] در سابق گذشت كه صحيح «عمر» است ، در نسخه ي چاپي مروج الذهب ط بيروت نيز «بالعمر» بود.

[2] مكرر گذشت كه ياقوت حموي مؤلف معجم البلدان است و صفي الدين بغدادي آن را بنام مراصد الاطلاع مختصر نموده است.